زمانی قکر می کردم نابغه ای هستم با یک دریا حرفهای نگفته اما گفتنی
زمانی فکر می کردم از انگشت شمار انسانهایی هستم که درد انسان را می فهمد برای آزاد شدن انسانها از بند جهل و غرور و زور و تزور و فریب می کوشد
زمانی فکر می کردم چطور ممکن است در حین اینکه همیشه به خاطر کارهای خنده دارم انگشت نما بوده ام اینقدر نابغه باشم که چیزهایی بدانم که دیگران نمی دانند
امروز لمس می کنم که من چندان هم نابغه نبوده ام بلکه این دیگرانند که می خواهند نفهمند می خواهند راحت باشند می خواهند بار سنگین دانستن را بر دوش نکشند
می خواهند دیگر کسی از فتح الفتوح شهید همت نگوید کسی از مسئولیت پذیری شهید باکری نگوید کسی از عدالتخواهی رجایی نگوید و حتی عده ای هستند که می گویند چون رجایی قزوینی بود باید آبروی قزوین را برد و هر دستی را که تلنگر بر وجدان خفته انسانها می زند قلم کرد
حتما اکنون نیز به سخره نشسته اند و حس می کنند برترند که از کسانی حرف می زنند که رجایی نزد او کسی نیست
از علی می گویند
اما از کدام علی
از علی حرف می زنند از جمال چهره او از فرزند دوستی او از همسر دوستی او
از چشمان عباس و قد رشیدش می گویند
از کجاوه و زینب می گویند
اما در واقع نه از علی می گویند و نه از زینب
زمانی قکر می کردم نابغه ای هستم با یک دریا حرفهای نگفته اما گفتنی
با تو ام ای صفحه بی جان نمایشگر ای صفحه بی جان تکمه ها با توام ای نور خیره کننده
شاید شما ها حرفهایم را گوش کنید و به آوازی که نزدیک است در من نیز خاموش شود بهتر گوش فرا دهید
امروز دیگر مائیم و شور حوسینی و حیسنیی
امروز دیگر مائیم و فیلمهای سرگرم کننده و پرفروش
شمائید و موسیقی های از خود بی خود کننده
آنهایند و هر چیزی که بوی راحتی می دهد !
و کسی نیست که باور کند با اینها آتش درون خاموش نمی شود
و با اینها تسکین نمی یابد
آری آزادی بیان خوب است اما تا زمانیکه با هوسهای ما سازگار باشد
تا زمانی که متعرض فیلم فارسی نشود و از کنار دختر پسر هایی که بالاخره در آخر فیلم به خوبی و خوشی به هم می رسند و یا تا آخر با هم می مانند با تبسم و واقع بینی رد نشود
تا زمانی که رجایی را در چشم غارتگران بیت المال فرو نکند !
تا زمانی که همت و باکری را به رخ سپاهیان دلاور امام زمان نکشد
تا زمانی که صیاد شیرازی را به یاد ارتشیان سلحشور نیاورد
ویا نه اصلا همیشه خوب است ولی فقط بهتر است خلاصه شود تا ما به کارهایمان برسیم